یادداشتهای پراکنده هادیتک

ساخت وبلاگ
نویسنده: هادی‌تک - چهارشنبه چهارم خرداد ۱۴۰۱     بشدت میل به پر کشیدن دارم اما کارهای ماندۀ زیادی دارم که باید انجام دهم صد البته تشخیص اهمیت انجامشان با من نیست و شاید کارها پس و پیش شود. در حال حاضر صداقت، تنها التیامی‌ست که میتوانم روی زخمهای کاری خود قرار دهم و بی هیچ سلاحی منتظر شب باشم.    ... و دوباره شب فرا میرسد و اندوهی حجیم، بی‌دلیل و غریب، میل هجوم به قلبم را میکند. درد همچون همیشه با کمی تعمق، آهسته آهسته از یک زاویه متزلزل فلسفی در مغزم میگیرد و رفته رفته در جانم رسوخ میکند. هر دردی از گوشه‌ای شروع به تسخیر وجودم میکند تا آنجا که دیگر دردها در جانم می‌لولند و من بی‌اختیار در کابوسی فرو میروم که شاید هیچ صبحی انتظارم را نکشد و فردا که چشم باز میکنم سه حالت بیشتر ندارم. یا این دور باطل را تکرار خواهم کرد. یا چنان خواهم بود که گویی اصلا نبودم و یا تجربه متفاوت و سهمگین‌تری با جبر بیشتر به سراغم خواهد آمد. یادداشتهای پراکنده هادیتک...
ما را در سایت یادداشتهای پراکنده هادیتک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haditaka بازدید : 136 تاريخ : جمعه 6 خرداد 1401 ساعت: 3:23

    هیچ بهانه‌ای دیگر نمی‌توانست انگیزۀ محکمی برای ادامۀ زندگی باشد و اگر نبود رعایت جانب احتیاط از برخی هشدارهای مذهبی به ارث رسیده، پیشتر از اینها خطّ پایان زندگی فرا می‌رسید. قطعاً از علایق و اهداف و وسایل هم نمی‌توانست حرکتی در قلب ایجاد کند. شاید این دوپاها و قوانینشان بودند که لاجرم این کرختی روزمرّه را به بار آورده بودند. امّا وقتی روزها می‌چرخند، سایۀ شوم این آدمها را تنها یک آدم دیگر می‌تواند در اثنای ثانیه‌ای پاک کند و ابتکار عمل دل را در دست گرفته و تخم انگیزه و ادامۀ حیات را در آن بکارد تا آنجا که معلوم نباشد این دوپاها هستند که شاید آدمی بینشان پیدا شده یا افسار آدمها در طول تاریخ به دست دوپاها افتاده است.    آن آدم بیصدا آمد. بی‌تفاوت و ساده مثل هیچ کس دیگر. نمیشد جور دیگری در او نگریست. امّا آرام آرام نفوذ میکرد همچون آبی که روی سنگی ریخته باشند و پس از هفته‌ها مشخّص نباشد آب ناپدید شده حاصل تبخیر است یا بلع سنگ. قدر مسلّم اینکه هرقدر هم تبخیر بزرگ باشد امّا به اندازۀ ذرّه‌ای نفوذ هم کافی‌ست تا سنگ، دیگر سنگ نباشد. زیورآلاتش ادب ذاتیش بود و گرمای وجودش با مهر انتقال می‌یافت. پیکرتراش به گونه‌ای اندامش را حالت داده بود که وقتی دست به کاری می‌برد، شکاف جذّابی در ساعدش پدیدار میشد که دل را می‌ربود. وقتی می‌خندید کل دنیا لابلای باریکه چشمانش آرام می‌گرفت. برای توصیفش باید صدها ساعت وقت صرف می‌شد امّا در یک کلمه او بوسیدنی بود... یادداشتهای پراکنده هادیتک...
ما را در سایت یادداشتهای پراکنده هادیتک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haditaka بازدید : 135 تاريخ : دوشنبه 2 خرداد 1401 ساعت: 4:15

    با اینکه همیشه از فریب و امید واهی روانشناسان گریزان بودم اما این روزها بیشتر از هر چیز به فریب نیاز دارم. میخواهم کسی بنشیند و برایم از امید حرف بزند و بگوید همه چیز درست میشود. دیگر مثل اوایل جوانی به اندازه کافی کله شق و محکم نیستم. آنقدر شکسته‌ام که میخواهم امید را هم آزمایش کنم. با وجود این همه تجربه در احساس، هنوز هم میشکنم، محکمتر و شدیدتر از قبل. شاید مراجعت مهاجران مرهمی باشد شاید هم نه. هرچه تلاش کردم قلبم را درون سینه محصور کنم نشد. تنها تفاوت اکنون من با جوانی اینست که آن زمان قلبم را یافته و در جای خود قرار میدادم ولی حالا بالکل آن را گم کرده‌ام و آزادتر از قبل در وادی اوهام پرسه میزند.    من زخمهای بسیاری دارم که زیر خاک مدفون کرده‌ام شاید به همین خاطر حافظه ضعیفی دارم و به ندرت چیزی در خاطرم میماند. با این حال هروقت از سر اجبار شروع به نبش قبر میکنم، دوباره نعره دردهای گذشته، استخوانهایم را به لرزه درمی‌آورند. یادداشتهای پراکنده هادیتک...
ما را در سایت یادداشتهای پراکنده هادیتک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haditaka بازدید : 133 تاريخ : دوشنبه 2 خرداد 1401 ساعت: 4:15

ما نبودیم

در واقع بودیم اما نمی‌دانستیم

ما از یک واحد پخش شدیم تا در لذت ازلی و ابدی سهیم باشیم

به ما قدرت بودن عطا کردند

اجازه دادند «خود» را درک کنیم

و اندک اختیاری داشته باشیم

اما در بیکران توهم خود همه چیز را انکار کردیم

و فراموشی کمک کرد تا هر لحظه از درد این تبعید و این زندان تن جان ندهیم

شاید شوق پیوستن را مجدد اندیشه کنیم و برایش بکوشیم

یادداشتهای پراکنده هادیتک...
ما را در سایت یادداشتهای پراکنده هادیتک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haditaka بازدید : 130 تاريخ : دوشنبه 2 خرداد 1401 ساعت: 4:15